دفترچه ممنوع

ساخت وبلاگ

مریضی لعنتی

آنفولانزای کثافت

بند بند بدنم درد می کنه

دیشب تا صبح نتونستم بخوابم

سردرد و لرز و گلودرد و گوش درد در رفت و آمدند

ولی امان از بدن درد

به خاطر شرایطم نمی تونم قرص مسکن قوی بخورم

فقط باید زور بزنم بتونم دو دقیقه بخوابم

دفترچه ممنوع...
ما را در سایت دفترچه ممنوع دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : soofiia بازدید : 46 تاريخ : يکشنبه 21 اسفند 1401 ساعت: 17:18

سلام رفیق چهل ساله...چهل سال از من بی توجهی و درشتی دیدی ولی پا به پای من دویدی و بار سنگین مرا به دوش کشیدیبدشانسی تو بود که من ساکن تو شدممن بی مبالات و بی ظرافتنه تنها هرگز از موهایم مراقبت نکردم، بلکه از بچگی موهایم که گره میخورد با قیچی می چیدمشان!اینقدر توی ماشین و در نور کم‌کتاب خواندم که چشمهایم ضعیف شددندانهایم را یک روز در میان مسواک میزدمهرگز به فکر زیبایی و سلامت اندامم نبودمبا بدنم قهر که نه، بیگانه بودم.نمی شناختمش، باهاش مهربان نبودم، ازش کار می کشیدم....حالا به چهل رسیده ام و این بدن خسته است و از این بدنی که چهل سال ناملایمت و بی توجهی دیده، انتظار دارم مثل یک کالبد جوان و شاداب و ورزشکار از دخترم مراقبت کند.نمی شود،کم می آوردتازه کرونا را هم‌مهمانش کردم...کم آورده، به خون ریزی افتاده، استراحت مطلق می خواهد و من به خواهش می گویم:رفیق با مرام چهل ساله طاقت بیار، مثل همیشه کمکم کن...خدایا کمکم کن.. دفترچه ممنوع...
ما را در سایت دفترچه ممنوع دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : soofiia بازدید : 44 تاريخ : يکشنبه 21 اسفند 1401 ساعت: 17:18

برم ترکیه؟ نرم ترکیه؟وقتی تقاضای ویزا ندادم و برای انگشت نگاری سفارت نمی رم، چرا برم؟ فقط برا اینکه ف تنها نباشه؟ف تنهاست، دیگه سین تو زندگیش نیستیه روز رفت انگار که از اول هم نبودهالبته سین از اولشم نبودم، همیشه مسافرت و‌ماموریت بود.یه روزی هم تموم شد قصه شون.ف میخواد بره کانادا.فعلا توریستیاز طرفی زندگی خیلی یکنواخت و چرند شدهبرم برا دختر لباس میخرمچقدرم که من اهل بازار و خریدم!کافکا در کرانه رو شروع کنم؟فردا دوباره باید برم اداره و ساعت رو بشمارم تا وقت برگشتن برسهاتو بوق بوق میکنه یعنی بجنب...می جنبم اما به سوی نماز...نماز صبح‌و ظهرمم قضا شد! دفترچه ممنوع...
ما را در سایت دفترچه ممنوع دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : soofiia بازدید : 47 تاريخ : شنبه 13 اسفند 1401 ساعت: 17:34

مامانها می گند در همدردی با مادرانی که بچه شون مسموم شده، فردا نفرستیم بچه ها رو...

پسرک تمام هفته رو منتظر شنبه است که زنگ ورزش فوتبال بازی کنند...

من دلم میخواد نره مدرسه

ولی دوست دارم دلش راضی باشه به نرفتن

خودش تصمیم‌بگیره

نظر ما رو میخواد

باباش میگه به نظرم برو

من میگم به نظرم نرو

کاش تصمیم بگیره نره...

دفترچه ممنوع...
ما را در سایت دفترچه ممنوع دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : soofiia بازدید : 45 تاريخ : شنبه 13 اسفند 1401 ساعت: 17:34

واقعا نمیدونم کار درستی کردم یا نه؟

پسرک عاشق فوتباله

با یه سری حرف و شعار، تو رو دربایستی افتاد که نره مدرسه

که ثابت کنه فقط خودش و علایق خودش در اولویت نیستند.

نکنه اصلا این فراخوان چیز مهمی نبوده باشه

نکنه من جوگیر شدم

عذاب وجدان دارم

دفترچه ممنوع...
ما را در سایت دفترچه ممنوع دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : soofiia بازدید : 41 تاريخ : شنبه 13 اسفند 1401 ساعت: 17:34